جدول جو
جدول جو

معنی شیره کشی - جستجوی لغت در جدول جو

شیره کشی
(رَ / رِ کَ /کِ)
عمل کشیدن شیره و عصارۀ هر چیزی. (یادداشت مؤلف) ، تدخین و استعمال شیرۀ تریاک. دود کردن شیرۀ تریاک. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
شیره کشی
استخراج عصاره میوه ها، دود کردن شیره تریاک
تصویری از شیره کشی
تصویر شیره کشی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اره کشی
تصویر اره کشی
شغل و عمل اره کش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیره کش
تصویر خیره کش
ویژگی کسی که بیهوده و بی سبب مردم را می کشد، ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه برای مثال جهان سوز و بی رحمت و خیره کش / ز تلخیش روی جهانی ترش (سعدی۱ - ۵۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیره کش
تصویر شیره کش
کسی که شیره می کشد، آنکه شیرۀ تریاک دود می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کینه کشی
تصویر کینه کشی
انتقام جویی، به دنبال انتقام بودن، انتقام گیری، کینه خوٰاهی، کینه جویی، کینه توزی
فرهنگ فارسی عمید
(خُ)
بی باک. ظالم. آنکه بدون جهه و سبب و تقریب و بابیرحمی مردم کشد. ضعیف کش. بی نواکش. آزارکننده مردم. (از ناظم الاطباء) :
خیره کشا بدمنشا ظالما
این همه نیکان مکش و بد مکن.
خاقانی.
این خیره کشی ست مارسیرت
و آن زیربری است موش دندان.
خاقانی.
من از این خیره کش فراق هنوز
دیت وصل نستدم دریاب.
خاقانی.
گفت فلان پیر ترا درنهفت
خیره کش و ظالم و خونریز گفت.
نظامی.
جهانسوز و بیرحمت و خیره کش
ز تلخیش روی جهانی ترش.
سعدی.
گهش جنگ با عالم خیره کش
گه از بخت شوریده رویش ترش.
سعدی.
بوالعجب بود که نفسی بمرادی برسید
فلک خیره کش از جور مگر بازآمد.
سعدی.
چشمش بتیغ غمزۀ خونخوار خیره کش
شهری گرفت قوت بیمار بنگرید.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
آنکه شیره فروشد. (یادداشت مؤلف) ، آنکه شیرۀ تریاک استعمال کند کشیدن را. آنکه شیرۀ تریاک کشدبا حقۀ وافور. آنکه شیرۀ تریاک تدخین کند. (یادداشت مؤلف) ، منسوب به شیرۀ انگور. از شیرۀ انگور: مربای شیره ای، که آلوده به شیره شده است: دستم شیره ای است. (یادداشت مؤلف).
- دست شیره ای، دزد. (یادداشت مؤلف) : دستش شیره ای است، دوسنده است و به هرچه رسد، بردارد و برباید. (از امثال و حکم دهخدا). دزد است. (از یادداشت مؤلف).
، چسب دار. چسبنده. دوسنده
لغت نامه دهخدا
(اَرْ رَ / رِ کَ / کِ)
عمل ارّه کشیدن
لغت نامه دهخدا
(بَرْ رَ / رِ کُ)
بره کشتن. عمل بره کشتن.
- بره کشی داشتن، در گرمی و رواج بودن بازار کالایی. استفادۀ زیاد از میزان کردن. (از فرهنگ عوام).
- بره کشی (بره کشان) فلان دسته است، زمان استفاده های مالی آنان و زمان خوش گذرانی آنهاست. (از یادداشت دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ / رِ کَ / کِ)
در اصطلاح بنایان، چیدن آجر به قطر در کنار مرزهای باغچه و جز آن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ کَ / کِ)
نوره کشیدن. موهای زاید بدن را با مالیدن نوره زایل کردن
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ کَ / کِ)
عمل و شغل کیسه کش. دلاکی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کیسه کش و کیسه کشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ کَ / کِ)
عمل و شغل شیرازه کش. ته بندی کتابها. (یادداشت مؤلف). رجوع به شیرازه کش شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ کَ / کِ)
شغل چینه کش. کار دیوار گلی ساز. دیوارکشی. دیوارسازی. دیوارگری. کشیدن دیوار گلی
لغت نامه دهخدا
(حَ شَ رَ / رِ کُ)
عمل حشره کش
لغت نامه دهخدا
(اَ فُ)
تریاکی. که شیرۀ تریاک کشد. (یادداشت مؤلف) ، آنکه عصارۀ میوه را استخراج کند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شیره و شیره ای شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ کُ)
بی جهت و از روی ظلم وستم کشی. بی دلیل کشی. عمل و حالت خیره کش. ضعیف کشی. بی گناه کشی:
جهان به خیره کشی بر کسی کشید کمان
که برکشیدۀ حق بود و برکشندۀ ما.
خاقانی.
از آن زمان که ترا نام شد به خیره کشی
زمانه از همه خونریزها پشیمان است.
خاقانی.
عشق خود بی خشم در وقت خوشی
خوی دارد دمبدم خیره کشی.
مولوی.
جور کشم بنده وار ور کشدم حاکم است
خیره کشی کار او جورکشی خوی من.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(خِ /خَ بَ دَ)
دانه یا گیاه یا مغزی چون بادام را کوفته یا پخته و در کرباس کرده فشردن و بیرون کردن عصارۀ آن. (یادداشت مؤلف) ، شیرۀ تریاک استعمال کردن. صرف کردن شیرۀ تریاک یا بلعیدن دود آن. سوختۀ تریاک کشیدن. تدخین شیرۀ تریاک. (یادداشت مؤلف). رجوع به شیره کش و شیره کشی شود، نقاوه و نخبه و لب ّ و خلاصۀ مطلبی را برآوردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از کینه کشی
تصویر کینه کشی
انتقام جویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیسه کشی
تصویر کیسه کشی
عمل و شغل کیسه کش، دلاکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اره کشی
تصویر اره کشی
کاراره کش عمل و شغل اره کش با اره چیزی را قطع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیره کش
تصویر خیره کش
آنکه بی سبب مردم را کشد، ظالم، بی باک بی پروا، سرکش عاصی، معشوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیره کش
تصویر شیره کش
آن که عصاره میوه ها را استخراج کند، کسی که شیره تریاک را دود کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیره کشی
تصویر خیره کشی
بیگانه کشی، ضعیف کشی، بی دلیل کشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیره کش
تصویر خیره کش
((~. کُ))
ظالم، بی رحم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهره کشی
تصویر بهره کشی
استثمار
فرهنگ واژه فارسی سره
بی باک، ستمگر، ظالم، خونریز، خون آشام، سفاک، خونخوار، ضعیف کش
متضاد: ضعیف نواز، جهان سوز، بی باک، بی پروا، سرکش، عاصی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
استثمار، بهره جویی، بهره گیری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ته دیگ به جا مانده از شیر پخته
فرهنگ گویش مازندرانی
آیینی برای بارش باران که شیر پخته به مردم می دهندضیافت عمومی
فرهنگ گویش مازندرانی
طراح مرزبندی در شالی زار
فرهنگ گویش مازندرانی
پایان یافتن و انجام محاسبات یک فصل چرای دام و ترک گاو سرا
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب خط چوبی است به طول تقریبی یک متر که چهار تراش است و محاسبات
فرهنگ گویش مازندرانی